كريم عبديان

«31 سال، 31 پرسش» مجموعه گفتگوهای محمد محمدی است درباره انقلاب اسلامی در ایران که با هدف انتشار در یک کتاب گردآوری شد. این گفتگوها نخست برای انتشار در اختیار کیهان لندن قرار گرفت.

فروردین 1389

کریم عبدیان در گفتگو با محمد محمدی (کیهان آنلاین): ملت عرب خوزستان به امید خودگردانی و خودمختاری محلی در انقلاب شرکت کرد!

س 1: نقطه ‌عطف یا سرآغاز انقلاب 57 چه بود ؟

ج: به نظر من سرآغاز انقلاب از اوایل سالهای 1978 و تظاهرات دانشجوئی بود. بعد با توسعه جنبش به قشرهای مختلف کارگر و طبقه میانه و بازار و شرکت ملیت های غیر فارس در کردستان و خوزستان (اقلیم اهواز یا عربستان)، در آذربایجان به زعامت خلق مسلمان و ترکمن صحرا و غیره و نیز شکاف درون حکومت در مورد راه مقابله با جنبش (تعویض چند نخست وزیر)، و از نظر بین المللی فشار حکومت دمکرات در آمریکا به ریاست پرزیدنت کارتر، و این ثقل و تاب برای انقلاب را مهیا کرد.

نقطه عطف اما به نظر من همان سالهای میانه 1970 و بعد از چند برابر شدن قیمت نفت و در نتیجه بعد از بذل و بخشش های بیهوده مقداری از آن پول صرف توسعه اقتصادی و اجرای بعضی صنایع بزرگ مانند پتروشیمی، کشاورزی صنعتی و دیگر صنایع میانه بود. که فی المجموع باعث دگرگونی کمی و کیفی بعضی اقشار جامعه و به وجود آمدن نوعی شبه طبقه متوسط و قدرتمندتر شدن خرده بورژوازی بازار و دلالان صنعتی و غیره شد. با این وصف دیگر این اقشار مرفه و حتی کمی مرفه حاضر به قبول دیکتاتوری مطلق پهلوی نبودند و به تناسب این تغییر مثبت مادی خواستار مشارکت بیشتر در اداره امور خود و مشارکت در قدرت سیاسی شدند. ولی از طرف مقابل حکومت دیکتاتوری محمد رضا شاه مطلقاً حاضر به این مشارکت و به اصطلاح مردم سالاری حتی در شکل ضعیف آن نبود. بنابراین، این نارضایتی عمدتاً سیاسی باعث عمیق تر شدن شکاف بین حکومت از یک طرف و ائتلاف از اقشار و طبقات ناراضی از طرف دیگر شد. این مقابله ومصاف به صورت علنی و با استفاده از چند کاتالیزور مانند تظاهرات دانشجوئی، نوشتن نامه موسوم به رشیدی مطلق که باعث طغیان و پیوستن طبقه مذهبی و مدارس شیعی به مبارزه و نیز ورود بی رویه اجناس نسبتاً ارزان خارجی و رکود و عدم اماکن رقابت بعضی صنایع داخلی و غیره‌، باعث انسجام این اقشار و طبقات به عنوان یک جبهه متحد ضد دیکتاتوری و ضد سلطنت گردید که غلبه بر آن به وسیله حکومت غیر مردمی غیر ممکن گردید.

س 2: آیا انقلاب 57 انقلابی مدرن بود؟

ج: بدون شک مدرن بود - اگر منظور اینست که از نوع فئودالی و صرف یک یا چند خواسته – خیر چنین نبود بلکه با توجه به زندگی بالنسبه طبقات حتی پایین به دلیل وجود اشتغال و غیره، از این نظر که خواست مردم آزادی و عدالت اجتماعی بود و از این منظر چرا مدرن بود - ولی از نظر ساختار کشوری متاسفانه هیچ تغییر محسوسی ننموده است و رژیم جمهوری اسلامی همان ساختار قبل از انقلاب را حفظ کرده است. نظام دولتی در ایران همچنان فوق العاده متمرکز می باشد. ایران نیز مانند بقیه کشورهای خاورمیانه و خاوردور، یک دولت - ملت نبوده و اکنون نیز نیست و هرگونه تلاش برای تک ملیتی، تک قومی، تک زبانی و یا تک فرهنگی کردن آن، و یا تبدیل مصنوعی آن به یک دولت - ملت، بوسیله این حکومت مانند زمان پهلوی با شکست مواجه خواهد شد. بنابراین از این نظر جامعه هیچ گونه تمرکز زدائی و تفویض قدرت به مردمان و ملیت های ساکن آن صورت نگرفت.

س 3: آیا رابطه‌ ای بین انقلاب مشروطه‌ و انقلاب 57 وجود دارد؟

ج: اگر نتیجه نهایی انقلاب مشروطیت را از منظری سقوط قاجاریان و برآمدن پهلوی ها دانست، می توان گفت که نطفه انقلاب بهمن 1357 در این نتیجه فاجعه بار بسته شد.

برای توضیح این امر باید نگاهی به ساختار قدرت در زمان قاجار انداخت. در دوران قاجار دولت از منابع قدرت مستقل از ملیت ها برخوردار نبود و ميان ملیت های ایران و دولت وابستگي متقابل وجود داشت. قدرت سياسي، تقريباً به طور متناسب ميان دولت مركزي وملیت ها تقسيم شده بود. با ظهور دولت مدرن، همگرايي پيشين كنار گذاشته شد و مقاومت ملیت ها در برابر دولت آغاز شد و اقدامات خشونت بار رضا شاه در سركوب ملیت ها، نتوانست آنها را در ساختار قدرت ادغام نمايد. رويارويي ملیت ها با دولت مركزی ناشي از احساس محروميت جدی آنها بود. چرا كه در دوران پهلوی ملیت ها از محاسبات دولت مركزی حذف شده بودند و از متن به حاشيه رانده شدند. به ميزانی كه ملیت های ایران در حاشيه قرار مي گرفتند به همان ميزان فاصله آنها از متن جامعه نيز افزايش مي يافت. انسداد سياسی حاكم بر دولت مركزی راههای ورود ملیت ها به قدرت سياسی را بسته بود، فاصله ملیت ها از قدرت سياسي به حدي زياد شد كه دولت در مقابل طوفان سهمگين انقلاب اسلامي ملیتهای ايران تمامي نقاط اتكاء خود را از دست داد و به سرعت متلاشي شد.

به نظر می رسد که یک رابطه منطقی حداقل وجود دارد و آن تحلیل دقیق از چند ملیتی بودن ایران و تمرکز گرائی به مرکزیت دیکتاتوری سلطنتی بود. اگر شعار عمده انقلاب مشروطه عدم تمرکز و تشکیل حکومت های ایالتی و ولایتی و تضعیف سلطنت قاجار بود در انقلاب 57 سرنگونی سلطنت پهلوی و تشکیل جمهوری و نیز شعار و خواسته ملیت های غیر فارس تشکیل مناطق و حکومتهای محلی خود گردان و خود مختار در محل سکونت آنها بود.

رابطه منطقی این دوجنس را در این وجه مشترک که در زمان مشروطه تمام اقشار و ملیت های مختلف ساکن ایران که در زمان قاجار با نارضایتی های از 1905 که با اعتراضات مردمی وسیاسی (بست نشستن علما و روشنفکران در سفارت های خارجی در تهران و قم) و نیز ورود انحصاری محصولات خارجی (مانند چند برابر شدن قیمت شکر که منجر به تظاهرات سراسری شد) و اعمال دیکتاتوری شاهان قاجار و سلطنت مطلقه مظفرالدین شاه. وجه مشترک دیگر اینکه هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب 57 مردم خواهان دمکراسی و مدرنیته و عدالت بودند. منتهی تحت سیستمی که با شرایط اتنیکی و اقلیمی ایران تطابق داشته باشد. بطور مشخص یکی از مهمترین خواسته‌های رهبران جنبش مشروطه تشکیل و اجرای انجمن های ایالتی و ولایتی - یا به عبارت دیگر عدم تمرکز، خودمختاری داخلی و خودگردانی داخلی و تضعیف حکومت مقتدر مرکزی به نفع مردم و ملیت ها و اقوام خارج از مرکز بود. در انقلاب 57 نیز تمام ملیت های غیر فارس که تحت ستم دوگانه بودند با شرط اعطای خودمختاری و خودگردانی وارد مبارزه ضد دیکتاتوری شدند که به سقوط حکومت منجر شد. و همان طوری که چند ماه بعد از پیروزی انقلاب مشاهده کردیم، بعد اینکه خمینی و دولت بازرگان به قول و قرارهای خود مبنی بر عدم تمرکز و اعطای خودمختاری و خود گردانی به ایلات و استان های خارج از مرکز سرباز زدند، کرد در کردستان، عرب در عربستان (خوزستان)، ترکمن ها در ترکمن صحرا و دیگر ملیت های تحت ستم غیر فارس با حکومت جدید جمهوری اسلامی به مقابله نظامی و سیاسی برخاستند که البته باعث قتل عام این ملیت ها به وسیله حکومت مرکزی شد.

نکته دیگر اینکه متاسفانه هم در زمان مشروطه و هم در زمان انقلاب 57 روشنفکران فارس به جای گرفتن جانب ملیت های تحت ستم و مبارزه برای حکومتی عدم متمرکز و دمکرات و سکولار، در هر دو انقلاب روشنفکران جانب حکومت مرکزی و یا در جبهه ارتجاع ودیکتاتوری مطلقه مانند و بعضا بر علیه این ملل به مبارزه برخاستند.

در همین رابطه به نظر من سوال مهمتر دیگر که باید مطرح شود اینست که چرا یک کشور غنی مانند ایران، کشوری با داشتن انواع منابع، از منابع انسانی گرفته تا زمینی و منابع معدنی و دیگر امکانات موجود ، قادر نبوده که به تناسب موقعیت خود در مقایسه با دیگر کشورهای همجوار توسعه پیدا کند و از نظر سیاسی واقتصادی و اجتماعی و حتی از دیگر جهات، از این کشورها عقب افتاده تر است و دلیل این عقب ماندگی چیست؟

که به نظر من جواب به این سوال اینست که در ایران ما باز با همان مشکل ساختاری و بنیادی اجتماعی که قبلاً هم عرض کردم روبرو هستیم که هم در زمان مشروطه مسئله روز بود و اکنون نیز مسئله حاد و بنیادی است و سعی می شود با اغماض از کنار آن گذشت. بطور قطع یکی از دلایل عقب ماندگی این مشکل است که در یک کشور چند ملیتی و چند فرهنگی و چند نژادی و چند زبانی و وسیع جغرافیائی؛ تلاش فزاینده‌ای شده و می شود تا این کشور به شکل مصنوعی به یک دولت – ملت یکدست و یک شکل و یک زبان و همگن و همگرا تبدیل شود وحکومت این به اصطلاح دولت - ملت بطور عمده به دست فقط یکی از ملیت های تشکیل دهنده آن، یعنی حکومت فارس زبان می باشد. این حکومت فارس زبان با طرد و از دور خارج کردن و عدم شرکت دادن هیچ یک از گروه های تشکیل دهنده ملی و نژادی و زبانی غیر فارس، حکومتی با تمرکز هرمی بنا نهاده است که مرکز ثقل آن در تهران است.

این حکومت و تمرکز اما بر خلاف واقعیت عینی ایران در زمان انقلاب مشروطه در سالهای 1905 بوده و آنهائی که با ایران آشنائی دارند به خوبی می دانند که این تمرکز و حکومت تک ملیتی با شرایط اقلیمی و تاریخی ایران کاملاً غیر متقارن؛ ناخوانا و ناسازگار بوده و اکنون نیز می باشد.

ایران هیچ گاه به صورت طبیعی متمرکز نبوده است. از قرن ها پیش تا زمان سقوط سلسله قاجاریان در 1925 ایران به شیوه سنتی غیر متمرکز به نام ممالک محروسه یا اتحادیه ایالات محافظت شده اداره می شده است که در آن حداقل 6 مناطق خود مختارعربستان، کردستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، بلوچستان و فارس وجود داشته است که آنها ایالت خوانده می شدند. این مناطق و ایالات از استقلال تا حد بالایی بهره مند بودند .همچنین مناطق دیگری بودند که ولایت خوانده می شده که از استقلال کمتری برخوردار بودند. کلیه این مناطق خودگردان بوده وکلیه امور مردمان مختلف ساکنان آنها به وسیله خود اداره می شده و دخالت حکومت مرکزی فقط در حد فرستادن والی برای اخذ و جمع آوری مالیات بوده است.

البته دلایل تبدیل این روند اجتماعی از شیوه خودمختار و خودگردان به یک حکومت توتالیتر و متمرکز و سوق دادن تصنعی کشور به سمت دیکتاتوری و استبداد تمرکزگرا، دارای یک بعد داخلی و یک بعد خارجی می باشد.

بعد خارجی آن آنست که بعد از پیروزی بلشویک ها در روسیه در سال 1917، در آن زمان قدرت برتر و رقیب روسیه یعنی بریتانیا از ترس گسترش انقلاب سوسیالیستی روسیه به جنوب، سیاست خود را بر این مبنا عوض می کند. بریتانیا که تا آن زمان از مناطق خودمختار محلی وایالت ها حمایت می کرده است، ناگهان ازتاسیس یک دولت مرکزی که به عنوان سدی میان روسیه سوسیالیست و منافع بریتانیا درهندوستان عمل کند پشتیبانی کرده و برای تاسیس آن وارد عمل می شود. بنابراین سازمان جاسوسی بریتانیا پس از جستجو دنبال شخصی نظامی که بتواند به حکومت های خود مختار ایالتی در ایران پایان دهد و قدرت مسلط مرکزی ایران را به نام دولت – ملت مدرن ایران تاسیس کند رضا خان میرپنج را به عنوان رضا شاه‌ بر سر کار می آورد.

بعد داخلی تشکیل این به اصطلاح دولت - ملت جدید در مجریان این برنامه متبلور می شود. این مجریان بعضی اشخاص و روشنفکران ناسیونالست ایرانی بودنده که در اروپا درس خوانده و شدیدا تحت تاًثیر فکر و ایدئولوژی نژادپرستانه و آریان گرانه نازیسم و فاشیسم قرار داشتنه و به نادرست معتقد بودند که مدرنیته فقط از طریق سطع یک حکومت مقتدر و متمرکز و یکدست ویک زبان و تمام فارس امکان پذیر است.

این روند تمرکزگرا، دیکتاتوری و تمامیت خواه، در85 سال گذشته در ایران ادامه داشته و به نظر من یکی از علل اساسی در انحراف و عقب افتادگی سیاسی و اجتماعی در ایران بوده و اکنون نیز هست و این مشکل ساختاری ما در ایران می باشد.

اکنون درجامعه امروز ایران، من فکر می کنم این ملیت های غیر فارس خارج از حکومت و اقلیت های ملی – اتنیکی و مذهبی همراه با زنها (که تنها نصف حقوق قانونی دارند) جز و مهمترین اجزاء و ارکان جامعه هستند که بیشترین تبعیض بر آنها روا می شود و از مشارکت شان در حکومت جلوگیری می شود. مشارکت، همفکری و طرح یک پلاتفرم مشترک سیاسی، دمکراتیک و سکولار به وسیله این دو رکن است که می تواند جامعه را از این عقب ماندگی نجات دهد و ساختار جامعه‌ای نوین بنا کند. تا زمانی که این مسئله ساختاری در ایران حل نشود و تا زمانیکه قریب دو سوم جامعه از مشارکت در حکومت بی بهره است عملاً هر صحبتی از دمکراسی و حقوق بشر بی معنی می باشد.

س 4: قشرهای مختلفی که‌ در انقلاب شرکت کردند و نقش اساسی داشتند کدام ها بودند؟

ج: انقلاب اسلامي در حقيقت بسيج فراگير گروه‌هاي منزوی و به حاشيه رانده شده از بلوك قدرت عليه نظام سلطنتي بود كه ملیت های تحت ستم دوگانه و یا قوميت ها بخشي از اين گروه‌ها را تشكيل مي دادند. همان طوری که در بالا آمد، ملیت های غیر فارس خارج از مرکز در تضعیف حکومت و سراسری کردن آن نقش بسیار حیاتی داشتند. مضافاً بازار، خرده بورژوازی شهری، علمای روحانی شیعه، دانشجویان و کارگران دیگر اقشار سراسری بودند که در صف اول انقلاب بودند.

س5: نقش مردم اهواز در انقلاب مردمی سال 57 چگونه‌ بود؟

ج: قبل از جواب به سوال من می خواهم برای خوانندگان شما شاید بد نباشد که نکته‌ای در مورد سابقه اقلیت قومی - ملی عرب در ایران بدهم:

بیش از پنج میلیون عرب بومی اهواز در جنوب شرق ایران در استان خوزستان زندگی می کنند که در نزدیکی مرز- در جنوب عراق قرار دارد - خود مردم بومی عرب منطقه این استان را با نام تاریخی آن یعنی اقلیم و یا منطقه اهواز که به عربی الاهواز و یا اسم رسمی آن از زمان صفویه و قبل از تغییر آن به خوزستان در سال 1936، به نام عربستان می خوانند.

خلق و یا ملیت عرب در ایران اقلیتی نژادی، اقلیتی قومی، ملی و زبانی در ایران است. از لحاظ تاریخی، این جامعه بومی عرب زبان در ایران به وسیله دولت های متمادی به حاشیه رانده شده است، به حساب نیامده و در مقابل از سوی دولت های مختلف پی در پی در ایران مورد ستم و تبعیض قرار داشته است.

و اما در جواب مشخص به سئوال شما، نقشی که‌ ملت اهواز در انقلاب ایفا کرد می توان گفت حیاتی بوده‌ است، در مضمون شرکت ملت عرب اهواز اعتصاب کارگران صنعت نفت و گاز بود که‌ چهار ماه‌ قبل از انقلاب انجام شده‌ بود. علاوه‌ بر شرکت فعالی که‌ مانند دیگر ملل و ملت های دیگر و اقوام ساکن ایران در انقلاب داشتند در خوزستان و الاهواز قبل از انقلاب هئیتی از طرف آقای خمینی به‌ ریاست مهندس بازرگان دیداری با سازمان های سیاسی عرب و اتحادیه‌ صنایع نفت و از طرف آقای خمینی از آنها خواست که‌ اعتصاب بکنند. بسیاری از سازمان های اهواز که‌ تبعا مخالف حکومت و نظام بودند با خواست آنها در راستای اجرای خواست ها و مطالباتشان موافقت کردند. موافقت نامه‌ای 12 ماده‌ای که‌ آن زمان بین آقای بازرگان که‌ از طرف آقای خمینی به‌ اهوز آمده‌ بود و نمایند‌گان جریان های سیاسی و سندیکاهای اهواز و رهبر مذهبی خلق اهواز آیت الله‌ خاقانی به‌ امضا رسید که‌ بعد از گذشت 31 سال هنوز بدون عمل به‌ آن باقی مانده‌ است. مانند همه‌ جا ملت اهواز هم کشته‌ داد و در اعتراضات شرکت گسترده‌ای داشت.

س 6: جنبش آزادی خواهی مردم اهواز در زمان‌ انقلاب چگونه‌ بود؟

ج: از سالهای 1940‌ به‌ بعد یعنی زمانی که‌ جمهوری های منطقه‌ آذربایجان و کردستان تاسیس شدند، در الاهوز حزب الشعاده‌ به‌ رهبری پسر شیخ خزعل به‌ فکر این افتادند که‌ در این منطقه‌ هم یک خودگرانی را تاسیس کنند، متاسفانه‌ شرایط سرکوب هرگز این اجازه‌ را به‌ عرب ها نداد، سالها بعد با سرکار آمدن جمال عبدالناصر در مصر سازمان های عربی در منطقه‌ ظهور پیدا کردند که‌ بیشتر خط مشی ناصری داشتند، اما شاید مهمترین دوره‌ جنبش های آزادی خواهی را به‌ سالهای 70 میلادی به‌ بعد عنوان کرد، زمانی که‌ حزب بعث در عراق سر کار آمد از سازمان های عربی منطقه‌ حمایت می کرد، رفت و آمد هم در آن سالها بسیار آسان شده‌ بود. عرب ها در آن زمان مهمترین پل ارتباطی بین نیروهای اپوزیسیون ایرانی با کشورهای خارجی و سازمان های آزادی بخشی که‌ در لبنان و فلسطین فعالیت داشتند. بیشتر نیروهای چریک ایرانی که‌ برای آموزش به‌ کشورهای دیگر می رفتند از طریق عرب های الاهواز تماس برقرار می شد. بعلاوه‌ آن سازمانهای فرهنگی که‌ در خود منطقه‌ در زمینه‌ روشنگری و اعتلای فرهنگ عرب ها و حق و حقوق آنها فعالیت می کرد.

س 7: مهمترین تشکلات سیاسی در اهواز در زمان انقلاب کدام ها بودند؟ آیا جنبشی به صورت سازمان یافته‌ و تشکلی وجود داشت؟

ج: نه‌، متاسفانه‌ احزاب سیاسی به صورت نوع جدیدش وجود نداشته‌ است. قبل سالهای 1925 که‌ حکومت شبه‌ مستقل شیخ خزعل در منطقه‌ وجود داشت. اما بعد از سرکوب هایی که‌ توسط حکومت مرکزی با مأموریت رضا خان صورت گرفت، از آن زمان همیشه‌ جنبش اعتراضی و جنبش ملی علیه‌ حکومت بوده‌ است منتهی به صورت قبیله‌ای و عشایری این جنبش ها رهبری شده‌ است. مثلا جبهه‌ آزادی بخش اهواز که‌ بیش از 60 سال قدمت دارد وجود داشته‌ است اما این سازمان بیشتر یک سازمان ناسیونالیستی عربی بود، اوایلش خواست شان برگشت به‌ زمان شیخ خزعل بود اما بعدها به‌ سازمانی استقلال طلب تبدیل شدند. سازمان های فرهنگی زیادی در آن زمان وجود داشتند که‌ حیطه‌ کار آنها فرهنگی بود، مانند سازمان فرهنگی خلق اهواز، تشکل های کارگری بود و مردمانی از مناطق عرب که‌ تحت تاثیر سازمانهای چپ ایران قرار گرفته‌ بودند و هوادار این احزاب شده‌ بودند.

س 8: خواسته‌های اصلی مردم اهواز از انقلاب 57 چه بود؟

ج: خواست اصلی مردم اهواز که‌ در موافقت نامه‌ای که‌ نمایند‌گان جریان های سیاسی با آقای بازرگان امضا کرده‌ بودند، در قدم اول اتونومی یا همان خودمختاری بود، زبان عربی در منطقه‌ زبان رسمی و زبان فارسی هم در کنار آن تدریس شود، مشارکت در عایدات نفت و گاز، پس دادن زمین های عرب های اهواز که‌ برای کشت نیشکر از آنها گرفته‌ شده‌ بود به‌ صاحبان آنها بازگردانده‌ شود. خواسته‌های دمکراتیک و در سطح حقوق مدنی بود.

س 9: دیدگاه‌ حاکم حکومت پهلوی نسبت به‌ اهواز در سالهای زمامداریش چگونه‌ بود؟

ج: به علت وجود نفت در منطقه‌ اهواز شرایط بسیار امنیتی بود، متاسفانه‌ دستگاه‌ حاکم پهلوی به‌ دید شک به‌ مردم عرب اهواز نگاه‌ می کرد، عرب ها شهروندان درجه‌ دو بودند، ناسیونالیست های ایرانی در تمام تاریخ معاصر با بزرگ کردن تاریخ ایران باستان و بطور کاملا اشتباه‌ عرب های ایران را باعث و بانی آمدن اسلام به‌ ایران می دانند و عرب ها را به عنوان کسانی که‌ از نژاد آریایی نیستند و سامی می دانند. این دیدگاه‌ که‌ عرب ها با آمدن اسلام باعث و بانی تغییر فرهنگ ایرانی شدند همیشه‌ نزد ناسیونالیست های ایرانی وجود داشته‌ و متاسفانه‌ دیدگاه‌ دستگاه‌ حاکم پهلوی هم که‌ در دوره‌ای از تاریخ بخصوص در سالهای جنگ جهانی اول و دوم ناسیونالیسم فارس را تبلیغ می کرد در دیدگاه‌ حاکم نسبت به‌ اهواز تاثیر خودش را بجا گذاشته‌ بود و مردم اهواز را شهروندانی درجه‌ دو تلقی می کردند.

س 10: استاندارد زندگی مردم در اهواز نسبت به‌ مناطق دیگر در زمان انقلاب چگونه‌ بود؟

ج: با توجه‌ به‌ وجود پالایشگاه‌های عظیمی که‌ در منطقه‌ وجود داشت، بخصوص در سالهای 72 میلادی بعد زمانی که‌ قیمت نفت بالا رفت حکومت در این مناطق در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی سرمایه‌ گذاری های که‌ داشت، از لحاظ اقتصادی برای منطقه‌ بد نبود، یعنی می توانستید کار پیدا بکنید، اما حق و حقوق واقعی که‌ برای یک کارگر با استانداردهای دیگر در دنیا رعایت نمی شد، زندگی بخور نمیری وجود داشت، مثلا از دیگر مناطق ایران مانند کردستان و بلوچستان بهتر بود، اما به‌ این معنی که‌ مردم از وضعیت مناسبی اقتصادی برخوردار باشند نه‌، و اینکه‌ هم چنان از لحاظ سیاسی تحت فشار بودند.

س 11: آیا در زمان انقلاب مردم اهواز از‌ رشد سیاسی با توجه‌ به‌ فقیر بودن منطقه‌ و دیدگاه‌ امنیتی حاکم برخوردار بودند؟

ج: به دلیل وجود صنایع نفت و گاز و صنایع پتروشیمی و صنایع فولاد در خوزستان به رشد آگاهی طبقاتی و بخصوص طبقه کارگر نسبت به‌ بقیه کشور بسیار بالا بود و انعکاس آنرا در اعتصابات کارگران این صنایع در ماه های قبل از سرنگونی می توان دید. باید توجه داشت که کارگران عرب در زمان شاه اکثریت کارکنان نفت را تشکیل می دادند. خانواده این کارکنان در مدارس و مساجد به انقلاب پیوستند. از نظر ملی نیز سازمان های سیاسی عرب که در خارج ایران و بیشتر در عراق می زیستند به ایران برگشته و انقلاب را در منطقه عرب نشین شدت بخشیدند.

س 12: به‌ باور بعضی از کارشناسان اگر انقلاب رخ نداده‌ بود نهایتا شاه‌ مجبور می شد به‌ انتخابات آزاد تن بدهد، انتخاباتی که‌ در هر صورت حکومت سکولار را ضمانت می کرد، نظر شما در این باره‌ چیست؟

ج: من با این نقطه نظر موافق نیستم. رژیم شاه با خصلت دیکتاتوری و با رهبری مرتجع ترین اشخاص به عنوان مشاورین او، این امکان انتخابات به نظر بنده مطلقاً در دستور رژیم شاه نمی توانسته وجود داشته باشد.

س13: چرا منطقه‌ اهواز در زمان حکومت پهلوی جز مناطق فقیر و کم درآمد، و از لحاظ بهداشتی و پیشرفت های رفاهی جزو مناطق بحرانی کشور بود؟ با توجه‌ به‌ اینکه‌ بیش از 80% نفت ایران در این مناطق وجود دارد؟

ج: به چند دلیل. اول اینکه رژیم شاه خود را رژیم آریاوی و شاه خود را بنام مرکز و مهر آریا و یا آریامهر می نامید و در حقیقت هم بود. بنابراین به عنوان یک رژیم شوونیست آریاوی دشمن قسم خورده عرب در کل و دشمن عرب های ایران بطور اخص بود. بنابراین رژیم برای مبارزه و آسمایسون عرب و محو فرهنگ و زبان و تاریخ به هر حربه‌ای توسل جست. فاکتور بعدی وجود بیسوادی سطح بالا در میان اعراب آنهم به دلیل عدم تدریس به زبان مادری و تمسخر عرب در مدارس که با ترک تحصیل چند برابر فارس ها بود.

دیگر آوردن غیر محلی ها از خارج از استان و اشاعه استخدام خودی و غیره... و از همه مهمتر برای مثال در منطقه ما - دانشگاه دولتی جندی شاپور و یا به نام شهید چمران اهواز در استان عرب نشین خوزستان واقع شده است. تعداد دانشجویان آن ده ها هزار نفربود که قریب به اتفاق آن دانشجویان غیرعرب بودند.

س 14: تا چند مذهب در عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی مردم اهواز در زمان پهلوی نقش داشت؟ لطفا مقایسه‌ای هم با امروز داشته‌ باشید.

ج: در اهواز هم بالطبع مانند دیگر مناطق در ایران و حتی در جهان، تا زمانی که مذهب در محدودیت شخصی عمل می کند می تواند به رشد اخلاقی و اجتماعی جامعه کمک کند، لکن به محض اینکه از این محدوده خارج شد به عنوان یک عامل عقب گرا عمل خواهد کرد. گرچه در اقلیم اهواز خوشبختانه به دلائلی کمتر از دیگر نقاط شیعه نشین ایران تحت سلطه علما و رهبران مذهبی بوده (و هستند)، در اهواز هم دیدیم که بعضی جوانان عرب با هم سوئی با بعضی رهبران شیعه نه به نفع حکومت پهلوی بلکه بسوی تشکیل حکومت جمهوری اسلامی کشیده شدند. گرچه این در اهواز به مراتب کمتر از مثلاً، در آذربایجان و یا اصفهان و یا دزفول و شوشتر و مشهد و جاهای دیگر بود. علت اصلی آن اینست که اولا جمعیت عرب اقلیم اهواز کلاً شیعه نبوده بلکه بیست درصد و به قول بعضی و تحقیقات جدید، بیشتر از آن، سنی می باشند. دوماً اعراب شیعه ایران خود را از شیعه فارس که‌ عربها آن را شیعه صفوی می دانند، جدا می دانند. اگر شیعه فارس به وسیله خاندان صفوی در اوائل قرن 16 بیشتر به عنوان یک جنبش سیاسی برای ایجاد به اصطلاح یک همبستگی ملی و وحدت صفوف ایرانیان برای مبارزه و رقابت با ترک های سنی عثمانی بود، اعراب به علت نزدیکی با شیعیان عراق از یک سو و از سوی دیگر به علت معاشرت با جهان عرب که عمتاً سنی هستند از تأثیر مراجع شیعه بر مردم عادی بری بودند (و هستند).

بنابراین نمی توان گفت مذهب علت عقب ماندگی عرب در ایران بلکه فاکتور اصلی فقر و عقب ماندگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی همانا محروم کردن آنها از تدریس به زبان مادری و سه یا چهار برابر بودن سطح بیسوادی و ترک تحصیل، به دلیل مجبور کردن آنها به زبان رسمی کشور که‌ برای آنان یک زبان بیگانه می باشد. و این بیسوادی و یا کم سوادی باعث می شود که آنها نتوانند با جوانان فارس زبان رقابت کنند. امروز هم این عامل هم چنان پا برجا و در حالی که از از هر چهار دانش آموز فارس زبان که به مدرسه می رود سه نفر دیپلم و فقط یکنفر ترک تحصیل می کند. در میان دانش آموزان عرب این درست برعکس و از چهار دانش آموز عرب که به مدرسه می رود فقط یک نفر دیپلم می گیرد و سه نفر ترک تحصیل می کند.

س 15: وضعیت حقوق بشر در زمان حکومت پهلوی در منطقه‌ اهواز چگونه‌ بود؟ لطفا مقایسه‌ای هم با جمهوری اسلامی داشته‌ باشید.

ج: وضعیت حقوق بشر در اهواز امروزه در حقیقت همان کپی وضعیت حقوق بشر در زمان پهلوی می باشد و هیچ تغییری نکرده است. به نظر ما اولین مانع مشارکت مؤثردر ایران عدم اعتراف و به رسمیت شناختن ملت عرب به عنوان یک اقلیت ملی در سطح کشوری که در منطقه خود اکثریت هستند می باشد. مشارکت عرب در خودگردانی امور داخلی خود امروز نیز وجود ندارد. به نظر ما مشارکت زمانی می تواند مؤثر باشد که حکومت درایران – به این تنوع قومی اعتراف کرده و آنرا به رسمیت بشناسد. مضافاً اینکه حکومت کاملاً باید شمولیت داشته و در برگیرنده همه اعضای تشکیل دهنده جامعه ایرانی باشد. حکومت می بایست جبران عدم توازن و توسعه در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در میان استان های اقلیت نشین غیر فارس را کرده و سعی در محو تبعیض و شکاف موجود در جامعه را بنماید. ایران امضاء کنندگان کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ICCPR است بنابراین باید به قوانین بین المللی و تعهد خود پایبند بماند، و حمایت از حقوق اقلیت های قومی و مذهبی را که به وضوح در این کنوانسیون آمده است، تضمین ودر صدر برنامه های خود قرار دهد.

تدریس زبان مادری ملیت عرب در ایران و دیگر اقلیت های غیر فارس در مدارس ابتدایی یک ضرورت مبرم است که هر گونه تاخیر در اجرای آن نوعی ستم و تبعیض ملی با پشتیبانی حکومت تلقی می گردد.

برای مثال در منطقه ما - دانشگاه دولتی شهید چمران اهواز در استان عرب نشین خوزستان واقع شده است. تعداد دانشجویان آن قریب چهل هزار نفراست اما فقط چیزی قریب به 2000 یا 6 ٪ دانشجویان عرب هستند. مشارکت دادن به نظر ما یعنی اینکه باید حداقل 50 ٪ دانشجویان ازاقلیت عرب، بومی و محلی بوده و در صورت جدی بودن ایران این کار باید بلافاصله - در دستور کار این دانشگاه قرار گیرد. فراتر از 17 نشریه در استان خوزستان، استان اکثریت عرب نشین وجود دارد ولی هیچ کدام به زبان عربی نیستند. تلویزیون و رادیو در استان در انحصار دولتی بوده و اقلیت عرب اهوازی به آن دسترسی ندارد. این شرایط باید تغییر کند تا مشارکت انجام گیرد. علاوه بر این، برای مشارکت موثر، نه رژیم شاه و نه این رژیم طرحی برای از بین بردن و یا محدودکردن شکاف عمیق فرهنگی، اقتصادی بین اقلیت های قومی و بومی عرب و مهاجرین از خارج از استان ندارد. عرب های اهوازی سهم شان از مشاغل دولتی فقط 10- 15٪ است در حالی که بیش از 70درصد جمعیت استان عرب است.

در استان عرب نشین خوزستان (عربستان و یا اقلیم اهواز) کلیه مقامات سیاسی، نظامی، امنیتی، فرماندهان، افسران، شهرداران و تمام مناصب بالا و میانی در سطح مقامات دولتی همواره از مردم غیر عرب و غیر محلی بدون هیچ گونه مشورتی با مردم عرب از طرف حکومت مرکزی منصوب شده و می شوند. این تبعیض در استخدام در پرتو این واقعیت که حکومت بزرگترین کارفرما می باشد، بسیار حادتر جلوه‌ می گردد. در ایران و در هر جایی دیگر فقر یکی از عوامل عمده حاشیه نشینی و عدم مشارکت سیاسی است. این وضعیت ادامه همان وضعیت زمان پهلوی است. برای مثال در حالی که از زمین های آبا واجدادی عرب های بومی در جنوب ایران بیش از 4.5 میلیون بشکه نفت در روز تولید می شود، که حدود 90 ٪ از مجموع تولید نفت ایران است؛ عرب های بومی در فقر فاحش زندگی می کنند - به آنها هیچ بخشی از این درآمد $ 78میلیارد دلار ی درآمد سالانه نفت - حتی یک درصد هم تعلق نمی گیرد. بر خلاف زمان پهلوی، در زمان رژیم جمهوری اسلامی یک لایحه قانونی که اختصاص 1.5 درصد از درآمد نفت رابه خوزستان برای توسعه زندگی مردم در نظر گرفته بود، در چند سال گذشته بوسیله بعضی نمایندگان استان به مجلس برده شد ولی به تازگی و برای بار چهارم، در مجلس شورای اسلامی ایران رد شده است.

استقلال قوه قضائیه و مشارکت دادن اقلیت ها در مناطق سکونت خود، یکی دیگر از عوامل مهم مشارکت سیاسی است. قوه قضائیه هم قبل و هم بعد از انقلاب کلاً در دست فارس و غیر عرب در استان بوده‌ است. در ایران و در خوزستان یعنی منطقه عرب نشین ایران، من خود می بایست به عنوان مترجم، پدر و مادرم را به دادگاه همراهی می کردم چون پدر و مادرم بیسواد و بنابراین فارسی نمی دانستند و لاجرم حرف قاضی و مدعی العموم و وکیل و اصولاً زبان قانون را – در کشور خود نمی فهمیدند. آیا در این شرایط امکان مشارکت و ارتقای حقوق بشر وجود دارد؟ این در حالی است که استقلال قوه قضائیه و دسترسی اقلیت ها به قانون را از مهم ترین پیش زمینه های مشارکت اقلیت ها در امور خود می دانید. وضعیت حقوق بشر در زمان حکومت پهلوی در منطقه‌ اهواز بر طبق قانون اساسی آن زمان، که تفاوت ماهوی با قانون اساسی کنونی – تا آنجائی که به غیر فارس ها مربوط می شود، هیچ تفاوتی نکرده است.

قانون اساسی ایران فقط زبان فارسی را به عنوان تنها زبان رسمی کشور به رسمیت می شناسد- یعنی دیگر زبان ها - و به نوعی متکلمین به دیگرزبان ها را، یعنی شهروندان ایرانی غیر فارس را بطور ضمنی- غیر رسمی و شهروندان درجه دو، می شناسد.

برای ارتقای حقوق بشر و مشارکت عربها لازم است که بخش های خصوصی و دولتی استخدام افراد بومی و محلی را در دستور کار خود قرار دهند و با اجرای سهمیه بندی مثبت، حداقل 40 ٪ این مشاغل را به ساکنان بومی اختصاص دهد تا مشارکت در امور اقتصادی و اجتماعی معنی و مفهومی داشته باشد. ایران همان ماده زمان شاه در قانون اساسی را که ماده 48 از قانون اساسی آن که می گوید در مورد بهره برداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای عمومی و توزیع آنها و دیگر فعالیت های اقتصادی، تبعیضی در میان نباشد". با این حال بیش از 80 ٪ از سرمایه گذاری دولت در استان های مرکز و فارس زبان و فارس نشین انجام می گیرد.

سیاست های تبعیض نژادی بر علیه عربها کماکان از زمان پهلوی ادامه دارد – برای مثال، شهرک های رامین1 و 2 و 3 و 4 و شیرین شهر که با آپارتمان های بسیار شیک که برای یک میلیون غیر بومی و غیر محلی با حصارهای بلند برای مهاجران غیر عرب در سرزمین های عرب خوزستان ساخته شده تا ترکیب قومی را به نفع مهاجران و به ضرر عرب ها تغییر دهد، باید تغییر پیدا کند و این منازل می بایست در اختیار همگان قرار گیرد.

اجازه دهید برخی محرومیت ها را در اینجا یاداوری کنم:

درباره سابقه اقلیت قومی- ملی عرب:

• بیش از پنج میلیون عرب بومی اهواز در جنوب شرق ایران در استان خوزستان زندگی می کنند که در نزدیکی مرز- در جنوب عراق قرار دارد - خود مردم بومی عرب منطقه این استان را با نام تاریخی آن یعنی اقلیم و یا منطقه اهواز که به عربی الاهواز و یا اسم رسمی آن از زمان صفویه و قبل از تغییر آن به خوزستان در سال 1936، بنام عربستان می خوانند .

خلق و یا ملیت عرب در ایران اقلیتی نژادی، اقلیتی قومی ، ملی و زبانی در ایران است. از لحاظ تاریخی، این جامعه بومی عرب زبان در ایران به وسیله دولتهای متمادی به حاشیه رانده شده است، به حساب نیامده و در مقابل از سوی دولت های مختلف پی در پی در ایران مورد ستم و تبعیض قرار داشته است .

• به ملت عرب اهوازی در ایران هیچ مجال و فرصتی برای مشارکت در امور خود داده نشده است، هم چنین مجوزی برای خود گردانی و یا شرکت در نمایندگی های محلی و یا در سطح کشوری داده نشده است. آنها مجاز نبوده و نیستند تا احزاب خود را برای رقابت در انتخابات آزاد و عادلانه، تشکیل دهند – هیچ گونه استقلال اداری و یا کنترل محلی استانی و منطقه ای وجود نداشته و ندارد- دولت مرکزی اختیار تام و تمام در کلیه شئون استانی را در دست دارد. اقلیت و ملت عرب در ایران از کلیه حقوق مدنی، فرهنگی، حقوق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود محروم است.

• قبل از سال 1925، این منطقه از درجه بالایی از خودمختاری و استقلال داخلی برخورد بوده است و قبل از آن قبایل بومی عرب در این سرزمین هزاران سال در جوار دیگر اقوام زندگی کرده‌اند.

• سیاست حکومت جمهوری اسلامی و حکومت های متعدد پیشین و از جمله پهلوی و دوسال جبهه ملی، مستمراً هدف یکسان سازی اجباری اعراب در ایران را پیش گرفته و سعی در ادغام کردن اجباری و سیستماتیک آنها در جامعه فارس، پاکسازی قومی، مصادره مزارع بومی اهوازی ها و انحراف آب رودخانه های آنها مانند رود توانای کارون و رود کرخه و انحراف آنها از زمین ها و از استان عرب خوزستان به استان های فارس نشین اصفهان، یزد و کرمان و رفسنجان، جزئی از این سیاست است. جمهوری اسلامی، همانند حکومت پیشینیان خود، سعی در سلب هویت بومی و ملی عرب ها دارد و منکر وجود اعراب بومی و هویت ملی و فرهنگ و زبان آنها می باشد. اصولا حکومت سعی در حذف و نفی و فراموشی اعراب در چشم انداز آینده ایران در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی را دارد.

در زمینه فقر اقتصادی:

• در حدود 90 ٪ از نیروی کار صنایع نفت و گاز و پتروشیمی (که در سرزمین های ما واقع شده‌اند)، از غیر بومیان عرب و معمولا از خارج از استان تأمین میشود.

درباره فقر آموزشی :

• در میان عرب های اهوازی، نرخ بی سوادی 4 برابر نرخ ملی و بیکاری به طور متوسط 6 برابر میانگین ملی است.

• افت و ترک تحصیل دانش آموزان اهوازی در دوران مدرسه ابتدایی 30%، در مدارس متوسطه 50% و در دوران دبیرستان 70 ٪ است- یعنی فقط یک نفر از 4 دانش آموزان عرب اهوازی از دبیرستان فارغ التحصیل می شود، در حالی که این تناسب در میان دانش آموزان فارس زبان کاملاً بر عکس است – بنا براین دلیل درجه بالای بیسوادی درمیان دانش آموزان اهوازی عدم اجازه عرب ها به تدریس و آموزش به زبان مادری خود می باشد.

در زمینه حقوق زبانی:

• زبان فارسی، تنها زبان رسمی کشور محسوب می شود که در حقیقت به معنی نفی حقوق مادری اعراب – یعنی زبان عربی و دیگر زبان های غیر فارس است. علاوه بر این، نام های شهرستان ها، شهرها، روستاها، دهات و رودخانه ها و دیگر نشانه های جغرافیایی، برای محو هویت عربی، از عربی به فارسی تغییرداده شده است.

• مقامات دولت ایران در استان خوزستان حاضر به ثبت نام و صدور کارت هویت به نوزادان بومی عرب هنگام تولد، که نام های فارسی یا شیعه انتخاب نکنند، نمی شوند.

در مورد انتقال جمعیت:

• حکومت جمهوری اسلامی، مردم عرب اهوازی را به وسیله یک برنامه انتقال اجباری جمعیت، می خواهد حذف فیزیکی نماید. از سال های پایانی جنگ ایران و عراق، در سال 1989، 1.2 میلیون عرب اهوازی از محل سکونت شان اجباراً به استان های مرکزی و فارس نشین کوچ داده شده اند- در حالیکه 1.5 میلیون نفر غیر بومی فارس را با ایجاد تسهیلات فراوان به شهرها و مناطق عرب نشین خوزستان – مانند شهرک های رامین ، 1 ، 2 ، 3 ، و شیرین شهر در مناطق عرب نشین در خوزستان اسکان داده‌اند. براساس این سیاست (به نام همایش سرزمینی ) ، 500،000 هکتار از زمین های کشاورزان بومی اهوازی را به زور غصب کرده و در اختیار سازمان های سپاه و بسیج و خانواده‌های مهاجر و غیر بومی داده اند، این یک طرح حکومتی برای تغییر ساختار و ترکیب قومی و نژادی در استان عرب نشین خوزستان است.

درباره تبعیض غیر عادلانه:

• پس از جنبش مردمی خلق عرب در ایران در آوریل 2005 که در سطح استان و در کلیه شهرستان های این استان بر علیه پاکیزگی قومی صورت گرفت، نیروهای امنیتی هزاران نفر از تظاهرکنندگان صلح آمیز را به آتش بستند و حداقل 151 مرد و زن و کودک و پیر را به قتل و بیش از 1800 را زخمی و باعث ناپدیدی بیش از 160 از افراد (که تصور می رود به قتل رسیده‌اند) و متجاوز از 28000 شهروند عرب عادی را به صرف شرکت و یا پشتیبانی از تظاهرات، بازداشت کرده اند.

• با توجه به اعلان اخیرسازمان عفو بین الملل و نیز فعالان حقوق بشر ایران، جان 7 زندانی سیاسی عرب اهوازی در معرض خطر و اعدام آنها قریب الوقوع می باشد. اتهام آنها نامعلوم و همگی از زمان بازداشت در ژوئیه 2007 درسلول های انفرادی بسر می برند. دولت تا کنون هیچ گونه مدرکی برای ارائه و اثبات نظر علیه این زندانیان و هزاران زندانی سیاسی دیگرعرب ارائه نکرده است. در دو سال گذشته حداقل و بطور رسمی 31 فعال سیاسی و حقوق بشری عرب اهوازی با وجود درخواست تجدید نظر توسط اتحادیه اروپا - به بطور علنی در ملاء عام به دار آویخته شدند. کمیسیون بین المللی دفاع از حقوق بشر در سازمان ملل آشکارا، و دیگر کارشناسان و حقوق دانان بین المللی مانند آقای فیلیپ آلستون، آقای Leandro Despouy ، و آقای مانفرد نواک که با انتشار بیانیه ای از حکومت ایران خواستار توقف اعدام آنها شده اند، و همگی این سازمانها و شخصیت های بین المللی اظهار کردند اعدام فعالان منسوب به اقلیت عرب اهوازی در ایران از دادرسی علنی و منصفانه برخوردار نبوده است.

ملت عرب اهوازی در ایران نه تجزیه طلب، نه خشونت طلب و نه خواستار براندازی و نه آشوب طلب است و نه چنین اعتقادی دارد. آنها با این حال و مصرانه درخواست هائی دارند که جزئی از آنها به شرح زیر است :

برای مشارکت سیاسی موثر می بایست :

1. که ایران در قانون اساسی علنی و رسمی اذعان به وجود و حقوق گروهی و فردی عرب های اهوازی و دیگر اقلیت های ملی و قومی کند.

2. ایران باید مواد 15 و 19 از قانون اساسی که اجازه تدریس به زبان های منطقه ای و نوعی شبه خودمختاری و عدم تبعیض و توزیع برابر درآمد و منابع را اجازه می دهد، به اجرا در آورد.

2. تسهیل مشارکت اقتصادی با تخصیص بخشی از درآمد نفت وسیع منطقه برای آبادانی و توسعه به منطقه و اقلیم عرب نشین خوزستان. برای استخدام عرب های اهوازی بومی در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی حد اقل 40 تا 50 سهمیه در نظر گرفته شود و سعی شود درصد کارکنان اعراب هم طراز و بنا به تناسب جمعیت، بومی باشد - تا شرایط برای مشارکت سیاسی ایجاد گردد.

3. اجازه داده شود اعراب به زبان مادری خود تدریس و آموزش داده شوند تا نرخ بالای بیسوادی در میان دانش آموزان اهوازی کاهش یابد.

4. دولت ایران باید در جای خود- واگذاری قدرت از مرکز و ایجاد دولت های محلی به نمایندگی مردم عرب اهواز را تشویق کند و سعی شود ، یک سیستم عدم متمرکزفدرال با داشتن یک قانون اساسی محلی و دولت محلی و پارلمان و پلیس محلی را جانشین وضعیت فوق العاده متمرکز کنونی کند. به عرب های منطقه باید اجازه خودگردانی با برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه داده شود. اعراب باید بتوانند با تشکیل نهادهای مدنی خود در امور سیاسی منطقه‌ای و کشوری شرکت داده شوند.

س 16: عمده ترین تمایلات شخصیت های سیاسی اهواز در زمان انقلاب چه‌ نگرش و چه‌ مکتب سیاسی بود؟

ج: طبعاً طبق حال و هوای روز تمایلات چپ غالب بود. جوانان و روشنفکران عرب که تمایلات چپ داشتند بیشتر در سازمان های فدائی و پیکار و مجاهدین و غیره بودند ولی افراد با تمایلات ناسیونالیستی و عرب در سازمانهای فرهنگی و سیاسی متشکل بودند.

س 17: تصور اهواز از فردای انقلاب و ساختار سیاسی تازه‌ چگونه‌ بود؟

ج: برای جواب به این سوال شما را رجوع می دهم به لیست خواسته های دوازده گانه که به تاًید حضرت آیت الله شبیر خاقانی و سازمان های فرهنگی سراسر اقلیم اهواز بود، که البته این خود یک سند تاریخی است که نشان می دهد مردم و ملت عرب در ایران خواستار خودگردانی و خودمختاری محلی بودند و در حقیقت به این امید دل فراوان بسته بودند و بدین منظور با تمام قوا در انقلاب شرکت بسیار فعال داشتند.

س 18: آیا مطالبات مردم اهواز در فردای انقلاب تحقق یافت؟

ج: رژیم جمهوری همانند رژیم قبلی به‌ دیده‌ شک و تردید به‌ مردم اهواز نگاه‌ می کردند. متاسفانه‌ رهبران جمهوری اسلامی به‌ قول و قرارهایی که‌ در سوال پیشین به‌ آن اشاره‌ کردم عمل نکردند، حدود سه‌ ماه‌ بعد از انقلاب یک هئیت 32 نفره‌ به‌ نمایندگی از تمام سازمان های سیاسی و فرهنگی و مذهبی اهواز به‌ تهران رفتند و با آقای بازرگان و دکتر یزدی ملاقات کردند و خواستار اجرای موافقت نامه‌های که‌ قبلا با انها داشتند شدند، این درخواست ها به‌ آقای خمینی داده‌ شد. اما تا به‌ امروز یک ماده‌ از آن هم به‌ اجرا در نیامد. آنها خواست های ما را تجزیه‌ طلبانه‌ و دشمن کارانه‌ قلمداد می کردند. حکومت بعدها با فرستادن آقای مددی به عنوان فرماندار خوزستان مامور سرکوب مردم اهواز کردند. تنها در یک روز که‌ عرب ها آن را چهارشنبه‌ سیاه‌ می نامند در تابستان 58 در محمره‌ در حدود 316 نفرکشته‌ شدند، هزاران نفر ناپدید شدند و بیش از چهار هزار خانوادهء ‌ عرب آواره‌ عراق شدند و در شهرهای بصره‌ و .. در اردوگاه‌ها ساکن شدند.

س 19: آیا عرب ها در فردای انقلاب از تشکلی واحد برای پیگیری خواسته‌های خود از انقلاب برخوردار بودند؟ مهم ترین فعالیت آنها در این زمینه‌ کدام ها بودند؟

ج: خیر، عربها از داشتن یک كنگره ملي اهوازی و از تشکل واحدی برخوردار نبودند. احزاب وجبهه‌ها وسازمانهاي مختلف سياسي وفرهنگي عرب اهوازي بطور مستقل و جدا ازهم بدون داشتن رابطه تشكيلاتی و ارگانیک بودند. عرب ها باگرايش های مختلف سياسي، حتی بعضاً اهوازي با اعتقادات عشایری و چپ و ناسیونالیستی خود و تنوع فكرکه عمده‌ترین سازمان فرهنگی عرب، جبهه آزادیبخش عربستان، و تشکیلات های عرب منسوب به مجاهدین و فدائی و پیکار و حزب توده هم فعالیت می کرده اند.

س 20: آيا رژيم پهلوى «آلترناتيو» ديگرى بجز انقلاب باقى گذاشته بود؟ چرا انقلاب؟

ج: خیر، مطلقاً. انقلاب یک اجبار تاریخی بود و آلترناتيو ديگرى نبود.

س21: اکثریت کسانی که‌ در تظاهرات روزهای انقلاب شرکت داشتند تصور روشنی از فردای انقلاب نداشتند، چرا؟

ج: خیر، نداشتند و مردم عادی به دنبال شعار های عدالت و آزادی خمینی بودند.

س 22: سهم اهواز از تصفیه‌های سیاسی در چند ماهه‌ اول انقلاب به‌ چه‌ صورت بود؟

ج: بزرگترین کشتار سیاسی بعد از انقلاب در یک روز به نام روز و چهارشنبه سیاه بیش از 310 در محمره (خرمشهر) نفر بوده است.

س 23: در رفراندو م فروردین 1358 ، صدها هزار ایرانی تحصیل کرده دانشگاهی ،رهبران سیاسی ، حتی احزاب چپ مارکسیستی ، و حزب توده ایران ، با آن سابقه طولانی مبارزاتی خود وحتی عرب ها در صف اول رای دهندگان ، به «جمهوری اسلامی» آقای خمینی رای دادند، چرا؟

ج: به دلیل شرکت وسیع اقشار پایینی جامعه و نبود یک صف مستقل از نیروهای مترقی و دمکرات ازجمله سازمان های ملی و قومی.

س 24: آیا «قانون اساسی جمهوری اسلامی » رسمأ و عملأ به مفهوم فلسفه سیاسی امروزه ملتی را بنام «ملت ایران » با حقوق و مسئولیت شهروندی اش به رسمیت می شناسد یانه؟

ج: بله، ولی منظور از ملت ایران در حقیقت ملت فارس و یا حداکثر آنهائی که حاضرند سطح سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و زبانی فارس را فقط به رسمیت می شناسند.

س 25: دین سالاری تا زمانی که‌ قانون اساسی به‌ تصویب رسید هیچگاه‌ از زبان رهبران دینی بیان نشد، اما بعدها با تصفیه‌ نیروهای روشنفکر جامعه‌ آن را به طور قانونی تحمیل هم کردند. نقش مذهب و روحانیون در پیروزی انقلاب با توجه‌ به‌ اینکه‌ در زمان انقلاب مساجد مراکز اصلی سازماندهی اعتراضات بود.چگونه‌ بود؟

ج: در حقیقت و به صورت چیزی که شما عنوان می کنید اینست که نقش تشکیلات در انقلابات اجتماعی است و مسجد به عنوان رکن اصلی تشکیلات مذهبی نقش تعین کننده در پیروزی انقلاب داشت. به نظر من دین سالاری و یا مضمون ایدئولوژیک گرچه مهم ولی در رده بعدی بود. مهم مساجد به عنوان تشکیلات مذهبی و عدم تشکیلات و احزاب و سازمان های سیاسی در جبهه مقابل سکولار ها بود.

س 26: دیدگاه‌ حاکم جمهوری اسلامی بر منطقه‌ اهواز در طول ای 31 سال چگونه‌ بوده‌ است؟ با توجه‌ به‌ مقاومت جانانه‌ مردم این دیار در جنگ خانمانسوز جمهوری اسلامی و عراق؟

ج: در خلال 8 سال جنگ خانمانسوز مردم عرب مناطق مرزی بیشتر از سایر جاهای دیگر متحمل خسارت های جانی و مالی شدند، بیش از 16 هزار کشته‌ و ده‌ها هزار مجروح و اینکه‌ تا امروز ما شاهد مرگ انسانی هایی هستیم که‌ ناشی از جراحات و پیامدهای شیمایی دوران جنگ بوده‌ است. بعد از گذشت 20 سال از جنگ هنوز 20% از مناطق جنگی را آباد نکرده‌اند. حال با توجه‌ اینکه‌ ملت عرب در جنگ 8 ساله‌ رشادت های خود را نشان داد و خسارت های عمده‌ این جنگ هم شامل این مناطق شد اما جمهوری اسلامی ایران هم به‌ همان نگاه‌ شک و تردید به‌ عرب ها نگاه‌ می کند، عرب ها هنوز شهروند دسته‌ دوم هستند، بیش از 90% نفت ایران از مناطق عرب نشین استخراج می شود اما مردم این دیار از عایدات آن محروم هستند، و اعدام های گسترده‌‌ در منطقه‌ وجود دارد.

س 27: استاندارد زندگی مردم اهواز با مناطق دیگر در ساختار جمهوری اسلامی به‌ چه‌ صورت است؟

ج: بنا به اظهارات مقامات استانداری و استان عرب نشین خوزستان در مرحله 28 از سی استان قرار دارد

س 28: ثمره‌ انقلاب برای مردم اهواز بعد از گذشت 31 سال چگونه‌ بوده‌ است؟ لطفا نقاط مثبت و منفی این دستاورد را بیان کنید.

ج: هیچ گونه ثمره مثبتی برای مردم و ملت عرب در ایران در عرض این 31 سال نداشته است. چرا که ملت عرب کماکان و شاید هم بیشتر تحت فشار یکسان سازی اجباری و آسمیله شدن، عدم اعتراف به هویت ملی و زبانی و فرهنگی و تاریخی آنها، در حاشیه گذاشتن آنها، انحراف آب (کارون) به مناطق غیر عرب نشین، خرابی فوق العاده و شهرها و دهات و عدم ترمیم آنها بعد از سی سال و.....دستاوردهای آن است.

س 29: آیا انقلاب بعد از 31 سال دارای کارنامه‌ قابل قبولی هست؟ آیا انقلاب گران امروز بعد از 31 سال به‌ حداقل خواسته‌های خود رسیده‌اند؟

ج: مضمون دمکراسی اصولاً رعایت و احترام به حقوق اقلیت ها است- بنابراین نمی توان صحبت از دمکراسی کرد ولی این گونه به ملت عرب اهواز و ملل و اقوامی که در کل حداقل شصت درصد جمعیت ایران هستند توهین کرد. متأسفانه خیر، انقلاب بعد از 31 سال دارای کارنامه‌ قابل قبولی نیست و امروز بعد از 31 سال عرب ها به‌ حداقل خواسته‌های خود نرسیده‌اند برعکس امروز بیشتر دوستان ایرانی ناسیونال شووینیست علنا به ملت عرب در ایران تهمت می زنند که گویا ما مسبب آمدن اسلام به ایران و نیز مسبب این حکومتی که به قول این دوستان، عرب هستند (که مطلقاً نیستند بلکه همه فارس و یا غیر عرب هستند) اگر خودبزرگ بینی فارس ها مهار نشود و خودمختاری و فدرالیسم و حقوق ملل تحت ستم دوگانه غیرفارس کماکان نادیده گرفته شود، ایران به همین صورت دیکتاتوری (گرچه ممکن است به رنگی و روئی دیگر) پابرجا خواهد ماند و یا خود به خود در دراز مدت تجزیه خواهد شد- حال چه کسی بخواهد و چه نخواهد و این جبر و دینامیک تاریخ معاصر است.

س 30: با توجه‌ فرازو نشیب های طولانی 31 سال گذشته‌، چرایی طولانی بودن عمر رژیم ملایان را در چه‌ مسائل و دلایلی می بینید؟

ج: استفاده از پول بیکران نفت که قریب به 90 در صد آن از زمین های آباء و اجدادی عرب ها تولید می شود و ساختن یک جامعه مدرن پلیسی و امنیتی چندین و چند لایه‌ای که در راًس آن سپاه و بسیج و تولد بحران و مشغول کردن مردم به این بحران های عمدی، شکاف عظیم دارا و ندار که دارا را با دادن امتیازات فراوان به سمت حکومت و ندار و کم دار را روانه تلاش برای زندگی بخور و نمیر و انحراف آن از مسائل سیاسی و اجتماعی و تعمیق مردم با به وجود آوردن یک سیستم اطلاع رسانی (یا نرسانی) محدود به حکومت و انحصار اطلاعات در دست حکومت و ایزوله کردن افکار جامعه از به هم پیوستن اجزای تحت ستم و بالاخره سرکوب وحشتناک و شیطانی بی سابقه حتی در سطح کشورهای دیکتاتوری.

س 31: سوال آخر اینکه تفاوت و تشابه جامعه‌ ایرانی از لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حقوق بشر در روزهای انقلاب با امروز چگونه‌ است؟

ج: حقوق بشر در این سی سال به قهقرا رفته است و امروز اساسی ترین و بنیادی ترین حقوق مردم تضییع شده و نادیده گرفته می شود. این عدم احترام به حقوق بشر در کلیه سطوح سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی دیده می شود.

------------------------------------------------------------------------------------------

کریم عبدیان که خود را «فعال حقوق بشر اهواز» معرفی می کند، ساکن آمریکاست.

http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/khandaniha/interview/Abdian_April10.htm


Real time web analytics, Heat map tracking

جستجو