حقوق بشر

به سوی فرهنگ حقوق بشر در ایران

پیام اخوان

برداشت عمومی نادرست از خشونت مفرط این است که چنین عملی توسّط افراد ستمگر و بدخواه و نه اشخاص "عادی" صورت می‌گیرد. صحیح است که در طول تاریخ، حکّام خودکامه عناصر جنایتکار و فاقد ثبات روانی را مأمور شکنجه می‌کردند تا طرح‌های اهریمنی آنها را اجرا نمایند. امّا تاریخ این درس را نیز به ما می‌دهد که غیر از منحرفینی در حاشیۀ جامعه، خشونت سازمان یافته در مقیاس وسیع دقیقاً به تمایل و ارادۀ مردمان "عادّی" بستگی دارد تا هم‌نوعان خود را از مقام انسانیت ساقط نمایند. هانا آرندت، در مطرح کردن آنچه که اکنون به "ابتذال پلیدی" شهرت یافته، خاطرنشان می‌سازد که آدولف آیشمن، جلّاد نازی هولوکاست، در نگاه اوّل شخص دیوسیرتی، که بسیاری تصوّر کرده بودند، نبود:

شکل آیشمن دقیقاً این بود که بسیاری از اشخاص مانند او وجود داشتند، و این که آن بسیاری از اشخاص نه منحرف بودند و نه دیگرآزار؛ این که آنها شدیداً و به نحو هولناکی عادّی بودند. از نقطه نظر نهادهای حقوقی ما و معیارهای اخلاقی قضاوتی ما، این عادّی بودن به مراتب هولناک‌تر از مجموع تمامی ستمگری‌ها و فجایع بود.

جمهوری اسلامی ایران، مانند سایر نظام‌های حکومتی استبدادی، قدرت خود را از طریق ایجاد نظریه‌ای عقیدتی تحکیم بخشیده که خشونت را مشروعیت بخشیده و متعارف ساخته است. از قلع و قمع "دشمنان طبقه‌ای" در میادین کشتار کامبوج توسّط خمر سرخ گرفته تا "پاکسازی قومی" مسلمانان بوسنی توسّط قوای صربستان، تا نسل‌کشی "سوسک‌های" توتسی توسّط تندروهای هوتو در روآندا، شرارت بنیادستیزانه همیشه به اسم مصالح عالیه توجیه شده است. گفتگو همواره بر سر پاکسازی، عدالت، و دلاوری است. برای بسیج کردن توده‌ها برای پیشبرد هرچه بیشتر این قبیل طرح‌ها، قربانیان مورد نظر باید ابتدا از رتبۀ انسانیت ساقط شوند، تا خشونت علیه آنها توجیه، و حتّی ستوده شود. همچنین، با موج مداوم نفرت و تبلیغات، جمهوری اسلامی تجاوز جنسی، شکنجه و قتل ناراضیان را تا حدّ عبادت، تجلّی ایمان، تکریم ارادۀ الهی ارتقاء داده است. حکومت امروزی برای تداوم بخشیدن به خشونت نهادینه باید فرهنگ خشونت را نیز ایجاد نماید. تصویری نمونه عبارت از اجرای اعدام‌های علنی در خیابان‌ها و میدان‌های ایران است؛ منظره‌ای هولناک که یادآور تشریفات شکنجۀ قرون وسطایی در شهرهای اروپا است که مقصود از آن القاء رُعب و وحشت در دلها و وادار کردن مردم به اطاعت از حکومت بود. اجساد بی‌جان آویخته از جرّثقیل‌ها، به شهروندان "عادی" این باور را القاء می‌کند که حیات انسانی را ارزشی نیست، عدالت برابر است با خشونت، و این که تجاوز و تعرّض، و نه عقل و منطق، است که در جامعه صاحب اختیار است. این فریند درونی کردن دارای اثرات عمیقی است. "نمونه و سرمشقی" که رهبری ایران فراهم آورده از اقشار متوالی زندگی اجتماعی، از فضای سیاسی، به محلّ کار، به مدرسه، به خانواده به نحوی عبور داده می‌شود که مردی که همسرش را مضروب می‌سازد با خطّ مستقیمی با نهادهای خشن حکومت ارتباط یابد.

حکومت امنیتی در ایران معاصر، منطبق با اصل و تبار خود، همچنان ذاتاً مبتنی بر خشونت، اعم از بالفعل یا بالقوّه، باقی می‌ماند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شبه‌نظامیان بسیج، قوّۀ قضائیه، سازمان زندان‌ها، رسانه‌های حکومتی، تماماً بخش‌هایی از یک معاملۀ واحد ارعاب و خشونت، معادلۀ اوروِلی است که در آن شکنجه و اعدام معادل عدالت و ترقّی محسوب می‌شود. به این ترتیب، تحوّل مردم‌سالاری ایران را نمی‌توان در حدّ "تغییر نظام" صرف تنزّل داد، که به وسیلۀ آن یک گروه از ستمگران جایگزین دیگری می‌شوند تا فقط وضعیت موجود را، شاید در هیأت و ظاهر عقیدتی یا جدلی متفاوتی، استمرار بخشند. تغییر واقعی و پایدار آن است که ما در ظهور قاطع‌ترین جامعۀ مدنی در خاورمیانه شاهد آن بوده‌ایم که شامل مقطعی از جامعۀ ایرانی در سطح عامّۀ مردم میشد‌؛ مردمانی عادّی که بیدار شده تعریفی جدید را عرضه کردند که شهروندی ایرانی به چه معنی است، و انسان بودن چه مفهومی دارد. در واقع، تلاش برای حقوق بشر در ایران عبارت از تقلّایی برای باز یافتن انسانیت گم شده، عادّی سازی عدم خشونت به جای خشونت است.

موقعی که مردم ایران از این گذار تاریخی عبور می‌‎کنند، زمانی که تلاش می‌کنند فرهنگ جدید حقوق بشر ، هویت ملّی جدیدی بر پایۀ گفتگو و ارزش‌های مشترک و نه خشونت، را به وجود آورند، جامعۀ بین‌المللی باید در کمال هم‌بستگی در کنار آنها بایستد. حتّی اگر تصمیم‌گیران علاقۀ خاصّی به رنج و درد مردم ایران نداشته باشند، باید بدانند حکومتی که با خشونت و نفرت سازمان یافته تعریف می‌شود، نه قابل اعتماد است نه عضوی پایدار از جامعۀ ملل عالم. سالها مسألۀ هسته‌ای موضوع حقوق بشر را تحت‌الشّعاع خود قرار داده، و تمرکز انحصاری امروز بر این موضوع این تهدید را به همراه دارد که موضوع حقوق بشر به کلّی از دستور کار سازمان ملل متّحد خارج شود. با این همه، این نکته باید به نحو خیره‌کننده‌ای بدیهی باشد که غیرنظامی کردن جوّ سیاسی و تجسّم مجدّد علائق ملّی ایران در پرتو نیازهای روزانۀ مدنی مردم "عادّی" در جامعه‌ای عاری از خشونت با برچیدن تدریجی الگوهای خشونت و بدرفتاری که مردم ایران را به این موقعیت بحرانی و دشوار کنونی رسانده، به طرزی جدایی‌ناپذیر مرتبط است.

به عبارت دیگر، نیاز مبرمی به روی آوردن به مفهوم جدیدی از قدرت وجود دارد؛ مفهومی مبتنی بر این آگاهی که خشونت و نفی ذات انسانی ما حدّ اعلای ضعف و ناتوانی است.

http://www.ihrr.org/ihrr_article/violence-fa_towards-a-culture-of-human-rights-in-iran/


Real time web analytics, Heat map tracking

جستجو